جدول جو
جدول جو

معنی دده خان - جستجوی لغت در جدول جو

دده خان
(دَ دِ)
دهی است از دهستان قوشخانه بخش باجگیران شهرستان قوچان. در 71هزارگزی شمال باختری باجگیران. سرراه مالرو عمومی باجگیران. کوهستانی و سردسیر. دارای 117 تن سکنه آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه و گلیم و جوراب بافی و راه آنجا مالروست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ده گان
تصویر ده گان
ده ده، ده تا ده تا، ده تایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیده بان
تصویر دیده بان
سرباز یا قراول که بالای بلندی بایستد و هرچه از دور ببیند خبر بدهد، نگاهبان، دیدبان، دیده ور، قراول، دیده دار
فرهنگ فارسی عمید
(دِهْ)
کدخدا و رئیس و بزرگ ده و قاضی ده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
اصطلاح بازی نرد خانه آخر نرد، مقابل افشار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ)
دهی است از دهستان فداغ بخش مرکزی شهرستان لار در 90 هزارگزی باختر لار کنار راه فرعی بیرم به لار با 195 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
مرکب از ده و ’لو’ که پسوند نسبت و تملک ترکی است، ورق قمار که ده خال دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
مرکّب از: دیده + وان = بان، دیدوان. دیدبان. دیده بان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
خان اقیانوس گیر، یا خان جهان گیر. (از سازمان اداری حکومت صفوی چ دبیرسیاقی حاشیۀ ص 40)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
ده کوچکی است از دهستان رستم آباد بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در 10هزارگزی جنوب رامهرمز و 6هزارگزی خاور راه اتومبیل رو رامهرمز به خلف آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 30هزارگزی شمال خاوری دورود و کنار راه مالرو هزارجریب به زاغه، با 106 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن مالرو است. چندین مزرعۀ بزرگ و کوچک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان پایین است که در شهرستان نهاوند واقع است و 590 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَرَ بَ)
دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 50 هزارگزی خاوری الیگودرز و کنار راه مالرو فرسش به فهره است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، لبنیات، تریاک، چغندرقند، پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ نُ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 25هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 1021 تن. آب آن ازرود خانه هیرمند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در سه هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 750 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد دارای 147 تن سکنه است، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 60هزارگزی شمال خاوری لنده مرکز دهستان. دارای 150 تن سکنه است. آب آن از چشمه و رودخانه تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دید بان یا دیده بانان عالم سیارات سبع کواکب هفتگانه. یا دیده بان فلک زحل که در فلک هفتم است. یا دیده بان کبود حصار زحل، هر یک از کواکب هفتگانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه خان
تصویر سه خان
خانه سوم از نرد سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلی خان
تصویر دلی خان
خان جهانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
دیدبان، دیده ور، قراول، مراقب، نگهبان، یزک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هم خوان، پی خوان
فرهنگ گویش مازندرانی